پرهیاهوی امواج اطلاعات از هر سو به سمت مخاطبان هجوم می‌آورند جلب توجه و ماندگار شدن در ذهن‌ها به چالشی بزرگ برای کسب‌وکارها تبدیل شده است.
روش‌های سنتی تبلیغات با تکیه صرف بر ویژگی‌ها و مزایای محصول یا خدمات دیگر آن اثرگذاری سابق را ندارند.
مخاطبان به دنبال چیزی فراتر از اطلاعات خشک و بی‌روح هستند؛ آن‌ها تشنه‌ی تجربه‌ای هستند که احساساتشان را برانگیزد آن‌ها را به فکر وادارد و ارتباطی عمیق با برند ایجاد کند.
در این میان داستان‌سرایی به عنوان یک ابزار قدرتمند کلیدی است برای گشودن قفل قلب و ذهن مخاطبان.
داستان‌ها از دیرباز جزء جدایی‌ناپذیر زندگی انسان بوده‌اند.
از نقاشی‌های غارنشینان گرفته تا افسانه‌های شفاهی و رمان‌های پرفروش داستان‌ها همواره وسیله‌ای بوده‌اند برای انتقال دانش تجربیات ارزش‌ها و باورها.
آن‌ها به ما کمک می‌کنند تا جهان را درک کنیم با دیگران همدلی کنیم و معنایی برای زندگی خود بیابیم.
بنابراین جای تعجب نیست که داستان‌سرایی به ابزاری کارآمد تبلیغات نیز تبدیل شده است.
اما داستان‌سرایی در آگهی‌ها صرفاً به معنای تعریف کردن یک قصه‌ی خیالی نیست.
بلکه فرآیندی است پیچیده‌تر و ظریف‌تر که نیازمند درک عمیق از مخاطبان اهداف بازاریابی و اصول روایت‌پردازی است.
یک داستان تبلیغاتی موفق باید بتواند توجه مخاطب را جلب کند احساسات او را برانگیزد پیام برند را به شکلی مؤثر منتقل کند و او را به انجام عمل مورد نظر ترغیب کند.
برای دستیابی به این اهداف لازم است که در فرآیند داستان‌سرایی به عناصر کلیدی زیر توجه شود شناخت مخاطب